عرفان زوال هنوزها
بهار درهم هرجایی
شکوفه های زخم
هذیان مکرر چرک
عشق
دیگر
ترانه ی زیستن نیست
مدار گند پر فوفا
زوال فراخ لحظه های جنگل و دریا
مسیر گمشده
حیات مرده ی بی شکیب
نه !
عشق
دیگر
آن آوای نامکرر آزادی
نیست
شن سبز می شود
در شقه های گیج ستیزه
تاریخ دغدغه
فراز زمین
سقوط واژه
همآغوشی سوزان هنوزها
بودها
نبودها
نه !
عشق
دیگر
موعود بی انتهای شکفتن
نیست
بهار درهم زخم
هذیان جیان مرده ی پر غوغا
مدار بی شکیب
تاریخ شقه های گیج هنوز ها
بودها
نبودها
نه !
شعله ی سرگردان !
عشق قیدها و
وزن ها و
قوافی !
در این زوال فراخ
دیگر
دانش بلند جنون
نیست